GoOshkoOB

آن کس که بداند و بداند که بداند
باید برود غاز به کنجی بچراند
آن کس که بداند و نداند که بداند
بهتر که رود خویش به گوری بتپاند
آن کس که نداند و بداند که نداند
با پارتی و پولش خرک خویش براند
آن کس که نداند و نداند که نداند
بر پست ریاست ابدالدهر بماند

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:شعر,اجتماعی,شعر اجتماعی,طنز,,ساعت 15:42 توسط Homa| |

نيمه شب پريشب گشتم دچار کابوس
ديدم به خواب حافط توی صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ ، گفتا : عليک جانم
گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خود ندانم
گفتم : بگير فالي گفتا : نمانده حالي
گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بي خيالي
گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟
گفتا : که مي سرايم شعر سپيد باری
گفتم : ز دولت عشق ، گفتا : کودتا شد
گفتم : رقيب ، گفتا : کله پ
ا شد
گفتم : کجاست ليلي ؟ مشغول دلربايي؟
گفتا : شده ستاره در فيلم سينمايي
گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
گفتا : عمل نموده ، ديروز ي
ا پريروز
گفتم : بگو ، ز مويش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ، ز يارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
گفتا : شديد گشته معتاد گرد و افيون
گفتم : کجاست جمشيد ؟ جام جهان نمايش ؟
گفتا : خريده قسطي تلويزيون به جايش
گفتم : بگو ، ز ساقي حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشي در دفتر اداره
گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنيا
گفتم : بگو ، ز محمل يا از کجاوه يادی
گفتا : پژو ، دوو ، بنز يا گلف نوک مدادی
گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقي
گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقي
گفتم : بيا ز هدهد جوييم راه چاره
گفتا : به جای هدهد ديش است و ماهواره
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده ، آورد يا نياورد ؟
گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگي
گفتا : که ادکلن شد در شيشه های رنگي
گفتم : سراغ داری ميخانه ای حسابي ؟
گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابي
گفتم : بيا دوتايي لب تر کنيم پنهان
گفتا : نمي هراسي از چوب پاسبانان ؟
گفتم : شراب نابي تو دست و پا نداری ؟
گفتا : که جاش دارم و افور با نگاری
گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتي ؟
گفتا : نديده بودم هالو به اين خرفتي

نوشته شده در چهار شنبه 24 فروردين 1390برچسب:حافظ,اجتماعی,شعر,قشنگ,جالب,طنز,,ساعت 16:0 توسط Homa| |

So Good To So Bad
It went from so good...to so bad...so soon
So good, to so bad, so soon
But nobody told me, so I never knew
It goes from so good,to so bad, so soon
It went from sunshine...to shadows...to rain
It went from passion ...to pleasure...to pain
From singing sweet love songs, to crying the blues
So good...to so bad...so soon
It started with words like forever
And went from always, to sometimes, to never
from give me some loving ... to give me some room
So good...to so bad...so soon
It went from so good...to so bad...so soon
So good, to so bad, so soon
If nobody's  told you ,its time that you know
It goes from so good, to so bad, so soon
So good, to so bad, so soon


از خيلي خوب به خيلي بد

خيلي خوب ... خيلي زود تبديل شد به خيلي بد
هيچ كس چيزي به من نگفت و به همين دليل هيچ وقت سر در نياوردم
كه خيلي خوب چقدر زود تبديل مي شود به خيلي بد
آفتاب ... تبديل شد به سايه ... به باران
شور و شوق ... تبديل شد به لذت ... به درد
ترنم ترانه هاي دل انگيزعاشقانه جايش را داد به سر دادن سرودهاي غم انگيز
خيلي زود
با تا ابد شروع شد
و ابد تبديل شد به گاهي ... به هيچ وقت
و مرا دوست داشته باش تبديل شد به جايي هم در قلبت براي من در نظر بگير
خيلي خوب ... خيلي زود تبديل شد به خيلي بد
خيلي خوب... زودتر از آنكه فكر مي كرديم تبديل شد به خيلي بد
خيلي خوب ... خيلي زود تبديل شد به خيلي بد

اگر هيچ كس به تو نگفته باشد حالا ديگر بايد بداني
كه خيلي خوب خيلي زود تبديل مي شود به خيلي بد
خيلي زود

نوشته شده در شنبه 13 فروردين 1390برچسب:شعر,قشنگ,شعر انگلیسی,,ساعت 15:51 توسط Homa| |


Power By: LoxBlog.Com