GoOshkoOB

کوروش و ماندانا

اندفه اومدم به عشق عشقمو عقشش !!! به عشق ایران و ایرانی !!!!! به غیر ا این عکس خوشجیل پرچمای ایران ا زمان کورش بزرگ تا همی الآنو تو قسمت ادامه مطلب می تونین ببینین !! خوش بذگره !


ادامه مطلب

 

يه وق نفكريد اين شرا از دل عشجوليمه ها !!! نچ ! محض خندس !!!

مثنوی !!

فاطما ! با غم عشقت تا به كی سختی كشم ؟!

تا به كی در غم تو ، شب بيدار و شام كم بكشم ؟!!؟

دل ، ديوانه از آن شد كه تو با سينی چای وارد شدی !!

با همون ناز و ادا ، به قلب من وارد شدی !!!

آنچه در مدت دوريت كشيدم هيهات !

وقتی ميری مدرسه ، يادت نره نقل و نبات !!

آخه من كه ميدونم عاشقی و كله خراب !

يهويی سرت ميگيجه ، با كله ميری توی آب !!!

شنيدم تو مدرسه هرجا تويی حرف منه !!

نازگلم ! من كه ميدونم دلت پيش منه !!

ای عروسك ! بيا بده جواب مثبتی به ما !!!

بعد از اون ، نميزارم نيگات كنن غريبه ها !!!!!!!!

شر نو !

وای فاطمه ! فاطمه !

اس ام اس هايت بابا محسن پاك كرد ... !

از دل من اما ، چه كسی نقش تورا پاك خواهد كرد ... ؟؟؟؟

( از زبون آقا فرهاد كوه كن !! )
من گمان ميكردم ، خواستگاری همچون اس ام اسيست ... !

جوابش همچون دليوري (!) ميرسد !!

من چه ميدانستم ...

پدرم ، جواب معشوقه ی من را می خواند ...

من چه می دانستم ...

فاطمه ، می پژمرد از نديدنم !!

اونكه هميشه ميخنديد با خنديدنم ... !

من چه ميدانستم

هر گوشی گوشی نيست ... !

گوشيها بدون پين كدند !!

اپراطور ها بی خبر از عشق دو عاشق !!!!!!!!!!!

 

اينم چن تا عكس Love Is بخاطر عشجوليم كه مثه خودم عاشقشونه !!!!!! 

 

 

 

 

برای ديدن بقيه ی Love Is ها ادامه مطلبو ببينين ... !

 

ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 27 فروردين 1390برچسب:فرهاد,كوه كن,عشق,شر,love is,ساعت 14:59 توسط Homa| |

این پست حاوی یه سری اخبار مهمه ! پس لطفا نیشتونو ببندین و با دقت تا آخرش بخونین !

خبر : من یه سری شر (!) واسه عخشمو عشخش ( آقای کوه کن !!! ) ! سورودم !! که تو یکی دو روز آینده ، میزارمش اینجا ! پس با ما باشین !!

شبه خبر اول : خانوم خوشگلای قند عسل و ناناس !! لطفا این وبلاگو مورد سوء استفاده قرار ندین !! ( مورد خطاب Fa2 جوووونم !!! )

شبه خبر دوم : آقایون ( امیدوارم !! ) محترم !!! لطفا ، Please ، ... از بکار بردن جملات غیرفرهنگی یا مورد دار ( از نظر شرعی !! ) پرهیز کنین ! و توجه داشته باشین : من به دلیل انجام این کار فرهنگی ( وبلاگ نویسی ) شما رو مورد اهانت و ضرب و شتم قرار نمیدم ! پس از این مدارای من سوء استفاده نکنین ...  

الآن که دارم این پستو می نویسم ، عشجولیم  داره یه سری حرکات خشن و رزمی روم پیاده میکنه !!! ( همشم بخاطر این خبر اولیس !! آخه دوس نداره ریا شه !!! وگر نه من که میدونم ته دلش بزن و بکوبه !! به امید روزیکه این شرارو واسه طرف بخونیم ! )

اینم یه کاریکاتور واسه خالی نبودن عریضه !!!!! دور هم باشیم !!

نوشته شده در شنبه 27 فروردين 1390برچسب:خبر,عخش,عشخ,عشق,عشجولی,طرف,فرهاد,کوه کن,کاریکاتور,طنز,هوووو,,ساعت 9:15 توسط Homa| |

 

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟

 
 

برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.

 
 

در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،

 
 

داستان کوتاهی تعریف کرد:

 

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

 

 داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می انید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟

 

 بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››

 

 قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود...

نوشته شده در سه شنبه 24 اسفند 1389برچسب:عشق,واقعی,real love,ساعت 22:2 توسط Homa| |


Power By: LoxBlog.Com