GoOshkoOB

 

 

 
 
 
 
 
اگرپسرانبودن مادخترابه چی میخندیدیم؟

 

 

 

 

 

 
 
اگرپسرانبودن كي آشغالاروميذاشت جلوي در؟

 

 

نوشته شده در 28 آذر 1398برچسب:دخترا,پسرا,خنده,,ساعت 11:59 توسط Homa| |


ادامه مطلب

نوشته شده در پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:مطلب,طنز,مطلب طنز,ایرونیا,ایرانی ها,,ساعت 17:10 توسط Homa| |

روزی دخترک از مادرش پرسید: 'مامان  نژاد انسان ها از کجا اومد؟مادر جواب داد: خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژادانسان ها به وجود اومد.
دو روز بعد دختر همین سوال رو از پدرش پرسید.
پدرش پاسخ داد: 'خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد..'
دخترک که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت:مامان  تو گفتی خدا انسان ها روآفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند...من که نمی فهمم!
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد خانواده ی خودم گفتم و بابات درمورد خانواده ی خودش!

نوشته شده در جمعه 23 دی 1390برچسب:مطلب,طنز,مطلب طنز,داستان,داستانک,خنده دار,آفرینش,انسان,آفرینش انسان,,ساعت 18:27 توسط Homa| |

آن کس که بداند و بداند که بداند
باید برود غاز به کنجی بچراند
آن کس که بداند و نداند که بداند
بهتر که رود خویش به گوری بتپاند
آن کس که نداند و بداند که نداند
با پارتی و پولش خرک خویش براند
آن کس که نداند و نداند که نداند
بر پست ریاست ابدالدهر بماند

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:شعر,اجتماعی,شعر اجتماعی,طنز,,ساعت 15:42 توسط Homa| |

 

 

 

 

 

  مردي نزد روانپزشک رفت و از غم بزرگی که در دل داشت براي دكتر تعريف كرد .


 

 

 

 

دکتر گفت به فلان سیرک برو . آنجا دلقکی هست ، اینقدر میخنداندت تا غمت یادت برود .


مرد لبخند تلخی زد و گفت من همان دلقکم !!!

 

نوشته شده در پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:داستان,کوتاه,داستانک,داستان کوتاه,دلقک,,ساعت 11:29 توسط Homa| |

فردا ( 7 آبان ) روز کورش بزرگه و تنها کشوری که این روز رو تو قویم کشورش ثبت نکرده ایرانه !!

واقعا شرم آوره که حتی تاریخ هخامنشیان از کتابهای تاریخی مدارس خذف شده و نسل بعدی ( بچه های گلتونو میگما ! ) نام کورش و داریوش رو نخواهند شنید !! ( البته اگه ما بخوایم مثه تصور آقایون نقش چغندرو بازی کنیم !! )

ولی باید ثابت کنیم که هنوز یه خورده خون آریایی تو رگامون هست و هر چن از تفکرات و منش کورش بزرگ فاصله گرفتیم اما هنوز سپاس گزارشیم ...

براستی که کورش در جایی که دفن شده غریب تر از بقیه ی دنیاست ...

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 6 آبان 1390برچسب:کورش,کورش بزرگ,کورش کبیر,روز کورش,6آبان,6 آبان,,ساعت 11:7 توسط Homa| |

سلآم بروبچ !

شطو مطورین ؟!

اندفه اومدم که ازتون یه سوال بپرسم !

نظرتون راجع به عشق چیه ؟!

به نظر من که نسل عاشقای واقعی مث دایناسورا منقرض شده !!!!!!



نوشته شده در جمعه 22 مهر 1390برچسب:عش,واقعی,عشق واقعی,,ساعت 13:3 توسط Homa| |


 


 

«گردان پشت ميدون مين رسيده و زمين گير شده بود. چند نفر رفتند معبر باز كنند. او هم رفت، 15 ساله بود.

 

 

 

چند قدم كه رفت، برگشت. يعني ترسيده؟! خب! ترس هم داشت! او اما، پوتين هايش را به يكي از بچه ها داد و گفت؛

 

 

تازه از گردان گرفتم، حيفه! بيت الماله!... پابرهنه رفت!... راستي 3هزار ميليارد تومن چندتا پوتين ميشه؟!»

 

نوشته شده در پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:3هزار میلیارد,داستان,داستانک,غم انگیز,جبهه,کاریکاتور,ساعت 18:46 توسط Homa| |

 
 
 
داستان طنز زيبا كه نشان از كمال هوشمندي و ابتكار و خلاقيت و نبوغ هموطنان ايراني بخصوص در مورد استفاده از وسايل حمل و نقل عمومي دارد،
سه نفر آمريكايي و سه نفر ايراني با همديگر براي شركت در يك كنفرانس مي رفتند. در ايستگاه قطار سه آمريكايي هر كدام يك بليط خريدند، اما در كمال تعجب ديدند كه ايراني ها سه نفرشا  يك بليط خريده اند. يكي از آمريكايي ها گفت: چطور است كه شما سه نفري با يك بليط مسافرت مي كنيد؟ يكي از ايراني ها گفت: صبر كن تا نشانت بدهيم.
همه سوار قطار شدند. آمريكايي ها روي صندلي هاي تعيين شده نشستند، اما ايراني ها سه نفري رفتند توي يك توالت و در را روي خودشان قفل كردند. بعد، مامور كنترل قطار آمد و بليط ها را كنترل كرد. در توالت را زد و گفت: بليط، لطفا! در توالت باز شد و از لاي در يك بليط آمد بيرون، مامور قطار آن بليط را نگاه كرد و به راهش ادامه داد. آمريكايي ها كه اين را ديدند، به اين نتيجه رسيدند كه چقدر ابتكار هوشمندانه اي بوده است.
 

 

بعد از كنفرانس آمريكايي ها تصميم گرفتند در بازگشت همان كار ايراني ها را انجام دهند تا از اين طريق مقداري پول هم براي خودشان پس انداز كنند. وقتي به ايستگاه رسيدند، سه نفر آمريكايي يك بليط خريدند، اما در كمال تعجب ديدند كه آن سه ايراني هيچ بليطي نخريدند. يكي از آمريكايي ها پرسيد: چطور مي خواهيد بدون بليط سفر كنيد؟ يكي از ايراني ها گفت: صبر كن تا نشانت بدهم.

 

 

سه آمريكايي و سه ايراني سوار قطار شدند، سه آمريكايي رفتند توي يك توالت و سه ايراني هم رفتند توي توالت بغلي آمريكايي ها و قطار حركت كرد. چند لحظه بعد از حركت قطار يكي از ايراني ها از توالت بيرون آمد و رفت جلوي توالت آمريكايي ها و گفت: بليط، لطفا


نوشته شده در پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:ایران,آمریکا,ایرانی,آمریکایی,طنز,تفاوت,فرق,,ساعت 18:6 توسط Homa| |

ا دس این کنکور که یکی 2سال دیگه یه میتینگی(!) باش دارم !!

اینم یه شوخی کوچولو با آقا کنکوره ! ( یه چیزی تو مایه های آقا خره !!! )

برین تو ادومه مطلب و حالشو ببرین جیگولا !!


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:کنکور,ایران,شوخی,خنده,طنز,,ساعت 17:56 توسط Homa| |

اصولا واژه خودكشي به معني خود كشتنه. يعني در اين عمل فرد اونقدر خودشو مي*كشه كه ميميره و اين خود كشتن به علت وارد آمدن مصايب و رنج*هاي فراوان يا بالعكس صورت مي*گيره

به نظر من خودكشي كار چندان جذابي نيست ولي بسيار هيجان انگيزه و به يه بار امتحانش مي*ارزه. من خودم چند بار امتحانش كردم و با اينكه چند بارش هم مردم ولي همچين بگي نگي بدم نيومد
برخلاف نظر خيليها كه مي*گن خودكشي خيلي راحت و سهله بايد بگم نخيييييييير... اونجوريام نيست. هر كاري قواعد و اصول خاص خودشو داره و خودكشي هم جدا از اين مطلب نيست

اول از همه اون كسايي كه مي خوان خودكشي كنن رو دسته*بندي مي*كنيم

كسي كه در عشقش شكست خورده
كسي كه ور شكست شده
(كسي كه قاط زده ( مثه من
كسي كه از زندگي خير نديده
كسي كه بدجوري روش فشار اومده
كسي كه كنجكاوه زودتر جهنمو ببينه
و خلاصه هر كسي كه يه جورايي به آخر خط رسيده
افراد بالا، به هرحال مستقيم به جهنم مي*رن، ولي خدا همشون رو رحمت كنه

...

ادومه مطلبو بتون می پیشناهادم !


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:خود کشی,خودکشی,خود کشی,خودکشی!!!!!!!!!,ساعت 17:45 توسط Homa| |

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند...

می گویند خارپشتها وخامت اوضاع رادریافتند تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگررا حفظ کنند… وقتی نزدیکتر به هم بودند گرمتر میشدند ولی خارهایشان یکدیگررا زخمی میکرد بخاطرهمین تصمیم گرفتند ازهم دور شوند ‫ولی از سرما یخ زده میمردند… ازاینرو مجبور بودند یا خارهای دوستان را تحمل کنند، یا نسلشان از منقرض شود. پس دریافتند که بهتر است باز گردند و گردهم آیند و آموختند که : با زخم های کوچکی که همزیستی با کسان بسیار نزدیک بوجود می آورد زندگی کنند ، چون گرمای وجود دیگری مهمتراست… و این چنین توانستند زنده بمانند…
بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گردهم می آورد بلکه آن
است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنارآید و خوبیهای  آنان را تحسین
نماید…

بدبختی این حسن را دارد که دوستان حقیقی را به ما می شناساند… بالزاک

نوشته شده در سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:داستان,داستانک,داستان کوتاه,آموزنده,دوستان,دوستان واقعی,بالزاک,کاریکاتور,,ساعت 13:58 توسط Homa| |

به گزارش نشریه الکترونیکی چارقد به نقل از جهان:
 


سال ۱۲۳۰ :
مرد : دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمیشم…. !!!

زن : آقا حالا یه غلطی کرد شما ببخشید !!! نا محرم که خونمون نبود . حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده…!!!

مرد: بلند خندیده ؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. !!! نخیر نمی شه باید بکشمش… !!!

– بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه…

 

سال ۱۲۸۰ :

مرد: واسه من می خوای بری درس بخونی ؟ می کشمت تا برات درس عبرت بشه. یه بار که مُردی دیگه جرات نمی کنی از این حرفا بزنی !!! تو غلط می کنی !!! تقصیر من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده. حالا واسه من میخای درس بخونی؟؟؟

زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می گیره ها ! شکر خورد. !!! دیگه از این مارک شکر نمی خوره. قول میده…
 
مرد (با نعره حمله می کنه طرف دخترش ): من باید بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم. خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدون درد می کشمت… !!!

– بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه …

سال ۱۳۳۰ :
مرد : چی؟ دانشسرا ؟؟ (همون دانشگاه خودمون) حالا می خوای بری دانشسرا؟ می خوای سر منو زیر ننگ بوکونی؟ فاسد شدی برا من؟؟ شیکمتو سورفه (سفره) می کونم…

زن: آقا، تورو خدا خودتونو کنترل کنین. خدا نکرده یه وخ (وقت) سکته می کنین آ…

مرد: چی می گی ززززززن؟؟ من اگه اینو امشب نکوشم (نکشم) دیگه فردا نمی تونم جلوی این فسادو بیگیرم . یه دانشسرایی نشونت بدم که خودت کیف کنی…

– بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه …

 


سال۱۳۸۰ :

مرد: کجا ؟ می خوای با تکپوش (از این مانتو خیلی آستین کوتاها که نیم مترم پارچه نبردن و وقتی می پوشیشون مثه جلیقه نجات می شه) و شلوارک (از این شلوار خیلی برموداها) بری بیرون؟ می کشمت. من… تو رو… می کشم…

 

زن: ای آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین (شما بخونید اکثرا).

مرد: من… اینطوری نیستم. دختر لااقل یه کم اون قد اون شلوارتو بیشتر کن که تا زانوتو بپوشونه. ای وای بدتر شد!...

سال ۱۴۰۰ :
زن: دخترم. حالا بابات یه غلطی کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت می پره. آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت کدر می شه آ مامی. باباتم قول می ده دیگه از این حرفا نزنه…

بالاخره با صحبتهای زن، دخترخونه از خر شیطون پیاده می شه و بابای گناهکارشو میبخشه !!!
 
 


نوشته شده در جمعه 11 شهريور 1390برچسب:سیر تکاملی,دخترا,دختران,سیر تکاملی دختران,طنز,طنز دخترونه,جالب,,ساعت 14:48 توسط Homa| |

 

آخر نفهمیدیم کارت شارژی که ۵۲۰۰ میخریم و ۴۹۰۰ شارژ میکنه

چرا بهش میگن پنج تومنی !؟

***

قسمت علایق پروفایل ، یکی جلوش نوشته بود

“باز و بسته کردن در یخچال !! “

***

یارو رو آوردن تو تلویزیون، زیر اسمش نوشته:

“کارشناس مسائل یمن”

من موندم این بنده خدا تو این ۴۰ سال از چه راهی نون در میآورده !؟

***

پارسال همت مضاعف رو فقط عزرائیل فهمید

امسال هم جهاد اقتصادی رو فقط ربع سکه !

***

قبلاً برق میرفت بابامون فحش رو میکشید به اداره برق

الان برق میره خوشحال هم میشه !

***

میگه به خدا راست میگم. طرف میگه نه، اگه راست میگی بگو به جون مامانم !

***

یه عمر رفتیم سینما آخر نفهمیدیم دسته های صندلیش ماله خودمونه یا بغل دستیمون !

***

سریال ستایش زنه به شوهرش میگه:

باردارم! شوهره بجای اینکه بغلش کنه میره بیرون،

رو به بقاله داد میزنه هوووورآاآا !

***

طرف سوار اسب شده ، عکسشو گذاشته فیس بوک، میگه اون بالاییه منم !

***

غار علیصدر به قندیلاش معروفه ، اونوقت ملت میرن قندیلاشو میکنن یادگاری

میبرن با خودشون ! یکی نی بگه آخه با اون قندیل میخای چیکار کنی؟!!؟

***

میری ا خودپرداز پول بگیری ، رمزتو میزنی پول بر میداری ، بار دوم کارتو میذاری ، رمزو

اشتباه میزنی ، یکی ا پشت میگه : آقا رمزتو اشتبا زدیا !

***

سربازه اومده جلو دبیرستان دخترونه کشیک بده مزاحمت ایجاد نشه ، خودش چشمک

میزنه به ملت ! خدام که فقط نشسته با ابی چای مینوشه !

***

خبرنگار رفته تو یه روستا سوال میکنه با یارانه تون چیکار کردین ؟ مرده میگه : قبض هامونو

پرداخت کردیم ، چندتا قسط دادیم ، شهریه دانشگاه دخترمو دادیم ، یه تراکتور هم خریدیم !

تازه یه مقداریم پس انداز کردیم !

***

رفتم شلوار جین بخرم، اولی رو پرو کردم یه کم تنگ بود. فروشنده گفت:

یه دوبار بپوشی جا باز می‌کنه! دومی رو پوشیدم یه کم گشاد بود.

فروشنده گفت: چیزی نیست یه دو بار آب بخوره تنگ میشه !

***

میری آدامس اوربیت بخری ، بقاله به جای بقیه پول، بهت آدامس شیک میده !





نوشته شده در شنبه 11 تير 1390برچسب:دلایل,خودکشی,جملات,توپ,هووووووورااا !,ساعت 17:43 توسط Homa| |

* اولین مردمی که نخ به سکه می بستند و داخل تلفن عمومی مینداختن ایرانیا بودن...

* اولین مردمی که توانستند از کارتای اعتباری تلفن های عمومی استفاده کنن بدون اینکه اعتبارش کم بشه ایرانیا بودن...

* اولین مردمی که نوشابه های تقلبی ساختن ایرانیا بودن...

* اولین مردمانی که در اولین صادرات به کشورهای شمالی ایران به جای حنا ، خاک رنگی فوروختن ، ایرانیا بودن...

* اولین مردمی که کشف کردن دوروغگویی و ربا و کلک بازی برای پیشرفت و موفقیت ضروریه ایرانیا بودن...

* اولین مردم دنیا که هم مایل بودن گرمشون بشه ، هم سردشون ایرانیا بودن ! چون هم زمان با روشن کردن بخاری پنجره ها رو هم باز میزارن... !

* اولین مردمی که در گروه کم توسعه ترین کشورا قرار دارن اما ادعا و توقع پیشرفته ترین کشورا رو دارن ، ایرانیا بودن...

* اولین مردمی که فقط به کذشته ی بسیار بسیار دور خودشون افتخار میکنن ولی در 500 سال اخیر چیزی برا دنیا نداشتن ایرانیا بودن...

( باید واقع بین بود ! نع ؟! )

نوشته شده در پنج شنبه 10 تير 1390برچسب:افتخارات,ایرانیا,ایرانی ها,ایرانیها,,ساعت 22:40 توسط Homa| |

کوروش و ماندانا

اندفه اومدم به عشق عشقمو عقشش !!! به عشق ایران و ایرانی !!!!! به غیر ا این عکس خوشجیل پرچمای ایران ا زمان کورش بزرگ تا همی الآنو تو قسمت ادامه مطلب می تونین ببینین !! خوش بذگره !


ادامه مطلب

مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت : " عزیزم ازمن خواسته شده كه با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به كانادا برویم ! "
ما  یك هفته آنجا خواهیم بود . این فرصت خوبی است تا ارتقای شغلی كه منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های كافی برای یك هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده كن !!
ما از اداره حركت خواهیم كرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار !!!!!!
زن با خودش فكر كرد كه این مساله یك كمی غیرطبیعی است اما بخاطر این كه نشان دهد همسر خوبی است دقیقا كارهایی را كه همسرش خواسته بود انجام داد .
هفته بعد مرد به خانه آمد ، یك كمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب بود .
همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید كه آیا او ماهی گرفته است یا نه ؟
مرد گفت : " بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا ، چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم . اما چرا اون لباس راحتی هایی كه گفته بودم برایم نگذاشتی ؟ "
جواب زن خیلی جالب بود !
زن جواب داد : لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم !!!!!!!!!!

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:زن,مرد,داستان,کوتاه,داستان کوتاه,دوروغ,دروغ,2روغ,,ساعت 22:5 توسط Homa| |

 

بدن انسان مي تونه تا 45 واحد درد رو تحمل كنه.

 

 

اما زمان تولد، يك زن تا 57 واحد درد رو احساس مي كنه

 

 

اين معادل شكسته شدن همزمان 20 استخوانه!

 

 

مادرتون رو دوست داشته باشيد...

 



نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:آیا,میدانید,می دانید,مادر,درد,دوست داشتن,,ساعت 22:3 توسط Homa| |

 
یه روز یه ترکه...
 
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان... ؛

 

خیلی شجاع بود، خیلی نترس... ؛

 

یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.

 

 

 

 یه روز یه رشتیه...

 

 

 

اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛

 

برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛

 

اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.

 

 

 

 

 

 یه روز یه لره...

 

اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛

 

ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد.

 

 

 

 

 

 یه روز یه قزوینه...

 
به نام علامه دهخدا ؛

 

از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بوده و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد.

 

 

 

 

 

یه روز ما همه با هم بودیم ... ترک و رشتی و لر و اصفهانی و ...

 
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند ... ؛

 

 حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم ، به همدیگه می خندیم !!! و اینجوری شادیم !!!!

 

این از فرهنگ ایرونی به دور است . آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی هستند .

 

پس با همدیگه بخندیم نه به همدیگه !


نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:یه,روز,قزوینی,لر,ترک,رشتی,جوک,جک,لطیفه,خنده,دهخدا,میرزا کوچک خان,کریم خان زند,ستارخان,,ساعت 21:49 توسط Homa| |

بروبچ ! دوسان ! عزیزان ! ( و خلاصه همه ی وابستگان !! ) برا اولین بار میخوام عسک (!) خودمو عشگمو بزارم اینجا که بیشتر باهامون آشنا شین !!! تا الآنم نذاشتم چون رگ غیرتم باد کرده بود !! الآن یه ریزه بادش خوابیده !!! )

 

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:پت,مت,من,عگشم,عکس,,ساعت 21:36 توسط Homa| |

 

Mother & Girl

One summer day, when tourists were lining up to enter a stately house, an old gentleman whispered to the person behind him, “Take a look at the little fellow in front of me with the poodle cut and the blue jeans. Is it a boy or a girl!?” “It’s a girl,” came the angry answer. “I ought to know. She’s my daughter.” “Forgive me, sir!” apologized the old fellow. “I never dreamed you were her father.” “I’m not,” said the parent with blue jeans. “I’m her mother!”

مادر و دختر

یک روز تابستانی، وقتی جهانگردان برای وارد شدن به یک خانه با شکوه صف کشیده بودند، یک آقای مسن به آرامی به نفر پشت سر خود گفت: «یک نگاه به کودکی که جلوی من ایستاده و موهایش را مثل سگ های پشمالو آرایش کرده و شلوار جین آبی پوشیده بینداز. معلوم نیست که دختر است یا پسر؟!» شخص مقابل خشمگینانه جواب داد: «آن بچه دختر است. معلوم است که من باید این را بدانم که او دختر است! چون او دختر خود من است.» شخص مسن برای معذرت خواهی گفت: «لطفا مرا ببخشید آقای محترم! من حتی تصورش را هم نمی کردم که شما پدر آن بچه باشید.» شخص عصبانی که شلوار جین آبی هم پوشیده بود گفت: «نه نیستم! من مادر او هستم!»

 

تبصره ( ا نوع ايرونيش !! ) : تو ايران بعضی ا دخترا رو وقتی با آقايون اشتب ميگيرن كه اصالتشون-همون 60بيلاشون !!-رو بلن كرده باشن و بخوان تو گينس خودی نشون بدن و يه ركوردی بزنن تو آئورت !!!!!!!!

نوشته شده در چهار شنبه 25 خرداد 1390برچسب:داستان,داستانک,فارسی,انگلیسی,مادر,دختر,پدر,پسر,,,!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!خلاصه همه چی!,ساعت 10:29 توسط Homa| |

 

(لطفا قبل از خوندن اين تكست دسمال كاغذياتونو آماده كنين ... !)

 *وقتی مردا ( بازم مثه هميشه !! ) با ندونم كاری ، حادثه ساز ميشن ! ( اونم چه حادثه ای ... )

يه بچه ی دو و نيم ساله ی‌ عرب ، تو ماشين باباش خفه شد ...

بابائه ماشينشو كنار در خونه پارك ميكنه ، شيشه هارو ميده بالا و ميره خونه !!! اما بچشو كه رو صندلی عقب خوابش برده ، می فراموشه ... !! ( اون وق من ميگم آی كيو آقايون در حد كولوخه ، بشون بر ميخوره !!! )

بعد از يه ساعت كه برا بيرون اوردن طفل معصوم بر ميگرده ، متوجه ميشه ( خوبه اين يه قلمو فهميد ايشون ! )  بچه از گرما و كمبود اكسيژن خفه شده ...

 

(وقتی آقايون از هر موقعيتی سوء استفاده ميكنن !!)

*نشستن سر سفره ی‌ عقد بجا رفتن پشت ميله های زندون ... !

اشكا و عشخ يه دختر باعث شد كه بجا رفتن پشت ميله های زندون ، بشينه سر سفره ی‌عقد !!! و با افسر مصری كه اونو به جرم سرقت جواهرات باباش بازداش كرده بود ، ازدواج كنه !! ( ازدواج زوری ؟؟؟؟؟؟!؟؟؟؟؟؟ )

مونا جسين ، دختر 23 ساله ، به شكايت باباش ( كه گفته جواهراتشو دزديدن ) تو خونه مورد بازپرسی (!) قرار گرف ! اما هی گريه ميكرد و ميگف‌ :‌من بيگناهم !! من بيگناهم ! ( بايد اين جمله رو - اشك سلاح زنست ! - با طلا نوشت !‌ )

افسر 39 ساله كه دسگيرش كرده بود ، مثه اينكه تحت تاثير صداقت دختر و اشكاش قرار ميگيره !! ( آرررره !! سگ درصد !!! اونم مردای عرب ! ) و اونو تو كلانتری ايمپاپا ، تو شمال قاهره ، از باباش خواسگاری ميكنه !! ( چه هولم بوده يارو !!! ) حالا بابائه تحت تاثير قرار ميگيره و از اون هول تر قبول ميكنه !!! ( اين روزها همه تحت تاثير قرار ميگيرن ... ! )

البت اين داسان يه نموره بدآموزی داش ميدونم ... !

(آقايونی كه زود تحت تاثير قرار ميگيرن ( جو گير ميشن !! ) اين پستو نخونن !!!)

*خودكشی به خاطر نپختن شام ... !

يه مرد هندی كه زنش حاضر نشده بود واسش شام بپزه ، خودشو مثه  ... (!) از پنكه ی سقفی (!) آويزون كرد !!! ( آخه برادر خدا بيامرز ! تو كه تصميم گرفتی خودتو بكشی ، خب اين همه راه با كلاس !! پنكه ی سقفی؟!!؟ هی وای من !!! )

حالا بقيش جالب ترم ميشه ... !!!

پليس دهلی نو گفته : " راب ساروپ" از دس زنش كه بش گفته به جا پختن شام ، سبزی خوردن شامو پاك كرده ، عصبانی شده و بعد از بيرون كردن زنش از خونه ( حالا هی من ميخوام پش سر مــــُرده نحرفما ... !! ) تصميم گرف كه ميدونو واس بقيه خالی كنه !! ( خود كشی !!!!!! )

 

نوشته شده در پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:آقایون,خانوما,فمنیسم,آنتی بوی,داستانک,داستان,ازدواج,خودکشی,مرگ,بچه,ماشین,پلیس,,ساعت 12:8 توسط Homa| |

 

زود تند سریع عرض میکنم که نمیفکریدم تا قبل امتحونا بیام !! ولی از اونجاییکه امروز هم روز مادر بود و هم تولد عشجولیم ! لازم شد بیام و به مامیم و عشخم بتبریکم !!!!!

 

این مخصوص مامی جوووووووووووووووووووووونمه !!!! ع30سم چاکرخاتم !! دو3ت دارم !! مخل3تم به مولا !!! ( از خجالت عشجولیمم بدا در میام !!!!!!!!!!! )

 

نوشته شده در سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:پت,مت,تولد,روز,مادر,روز مادر,تبریک,هی وای من,ساعت 17:45 توسط Homa| |

خلاصه بگم : اين پست رو گذاشتم واسه تنها كسی كه هيش وق تنهام نذاش !! واسه بزرگی كه بهم بزرگ شدن رو ياد داد...واسه شنونده ای كه ميون حرفام نمی پريد و ميذاش انقد گريه كنم و انقد واسش حرف بزنم تا آروم شم...واسه تنها وجودی كه بی منت بهم كمك می كرد ، هميشه باهام بود و اگه ازش معذرت خواهی ميكردم ، منو می بخشيد...

اين پست كه چه عرض كنم ! همه ی وجودم واسه كسيه كه هميشه خصوصا اين چن وقته يه لحظه هم ازم غافل نشد...واسه كسی  كه كمكم ميكرد و چه زياد بود اوقاتی كه من قدرنشناسی ميكردم اما اون صبوری... !

خدايا...

يك زمان غافل شدم ، صد سال راهم دور شد

آنقدر بيراهه رفتم تا دو چشمم كور شد

در دياری كه در آن نيست كسی يار كسی

يا رب ! ای كاش نيفتد به كسی كار كسی

در دياری كه يار قاضی باشد

محكوم شدن به چوبه ی دار عشق است

آره ! اين پست واسه خداس ! خدای من ! خدای تو ! خدای رحمان ! كاش همه لياقته با خدا بودنو داشته باشيم و قدر لحظه لحظه ی زندگيمونو بدونيم...اميدوارم اينو يادمون نره كه نا اميد شدن از درگاه خدا از بزرگترين گناهاس ، پس اگه كار اشتباهی كردی ،‌ بدون كه خدا منتظرته !! آره ! منتظر اينه كه دوباره گرم بغلت كنه و تو رو ببخشه... هر شب ، شب قدر است ! اگر قدر بدانيم...

 

آن شب قدری كه گويند اهل خلوت امشبست / يا رب اين تاثير دولت – برداشت سياسی ممنوع ! - در كدامين كوكبست

تا به گيسوی تو دست ناسزايان كم رسد / هر دلی از حلقه در ذكر يا رب يا ربست

...

خدا جووون ! چاكرخاتيم !!!

 

نوشته شده در جمعه 16 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت 11:12 توسط Homa| |

 
 
 

 

 

امريكا :


 
 
 

جنس: دختر

 

 مكان: شمال اورگان، غرب ولايات المتحده

موبايل بلك بري، لپ تاپ، دفتر يادداشت، عينك دودي، دو سه تا خودكار، يك هندبوك رفرنس گياه شناسي.. بليط مترو
.......

 

 

سن: بين بيست تا بيست و پنج

تحصيلات: فوق ليسانس رشته زيست شناسي، ليسانس بيوشيمي، دانشجوي دكتراي ميكروبيولوژي

موضوع پايان نامه: تاثير ميكرو ارگانيك هاي هوازي در محافظت گياهان شاخه كريپتوناموس در برابر گرمايش جهاني

يك صحنه در حال فعاليت: دراز كشيده روي سينه، پاها باز … در حال فيلمبرداري از تغييرات سبزينه يك گياه 4.5 سانتي متري در اراضي حفاظت شده نوادا… به مدت 7 ساعت.

فعاليت هاي اجتماعي: عضو انجمن طرفدارن محيط زيست دختر زير سي سال غرب آمريكا، عضو گروه حاميان طبيعت وحش اورگان، سخنران اجلاس ماهيانه گروه دانشجويان حافظ محيط زيست، عضو انجمن فارغ التحصيلان ارشد زير سي سال، صاحب سايت اجتماعي "فمينيست هاي مذكر گرا" ، شعار نويس گردهمايي هاي بزرگ كاليفرنيا….

آخرين باري كه يك مجله مد را ورق زد: سه سال پيش…وقتي كه در اتاق انتظار دفتر يك وكيل زن نشسته بود.

نوع لباس: شلوار جين..كفش كوهنوردي..تي شرت سفيد با نوشته Peace Now

نوع آرايش: ترم سوم دانشگاه فهميد مانيكور پديكور چيست!!

قد: مايكل جكسون منهاي 20 سانت

تاثير وزني: روي كاپوت بيفتد موتور پايين مي آيد

تعداد اس ام اس دريافتي: روزي سه تا

موضوع قالب اس ام اس: "رسيدي خونه عزيزم؟"

موضوع جالب روي دست: موي بلند در ناحيه ساعد

موسيقي مورد علاقه: كانتري

بيماري يا نارسايي: عطسه زياد موقع طلوع آفتاب

 

ايران : 

جنس: دختر

مكان: شمال غرب تهران، ايران

سن: بين بيست تا بيست و پنج

تحصيلات: فوق ديپلم برق شاخه الكترونيك ، دانشجوي ليسانس كامپيوتر شاخه نرم افزار

موضع پايان نامه: تاثير زبان برنامه نويسي C پلاس پلاس بر روابط دختر و پسر

يك صحنه در حال فعاليت: دراز كشيده به پشت روي تخت، با خودكار اشعار ترانه جديد امينم روي ساعد دست نوشته مي شود.

فعاليت هاي اجتماعي: تجمع در يك 206 با همكلاسي ها و كل كل دست فرمان با پسري كه تويوتا كمري دارد.

آخرين باري كه يك مجله مد را ورق زد: ديشب، ساعت دوازده و نيم…. در خانه دانشجويي دوستان و همين الان

نوع لباس: شلوار پلنگي گشاد، تي شرت مشكي با عكس "50 سنت" ، كتاني به سايز 52

نوع آرايش:

لب : بريتني

مو: كامرون دياز

تتو ابرو: آنجلينا جولي

سايه: شقايق فراهاني

سينه: رنه زوئلنگر

قد: يك چهار پايه + 20 سانت

تاثير وزني: روي كاپوت ماشين بيفتد…. دوباره بر مي گردد بالا !

تعداد اس ام اس دريافتي: روزي 167 تا

موضوع قالب اس ام اس: جغرافيا،فمينيسم، حكومت، لباس، جك، جواهر شناسي، عشق، روابط زن و شوهر، شب، ،سلامت جسمي روحي و كلمات قصار آنتوني رابينز

موضوع جالب روي دست: جاي تيغ روي مچ

موسيقي مورد علاقه: هيوي متال
 
بيماري يا نارسايي: سوء تغذيه، ميگرن مزمن، افسردگي شديد، زخم معده، پوكي استخوان، ريزش مو، عرق كف دست، پرخاشگري

محتويات داخل كوله: كبريت، چاقو، ام پي تري پلير، گيم دستي پلي استيشن، لاك ناخن، استون، رژ، جزوه دانشگاه،مهره مار، يك اتود، سي دي آهنگ هاي رضا پيشرو و زدبازي، يك بسته اولترا لايت

 

 

 

 

 

نوشته شده در جمعه 2 ارديبهشت 1390برچسب:ایران,آمریکا,دخترا,تفاوت,طنز,عکس,کاریکاتور,,ساعت 9:46 توسط Homa| |

چشم‌هايتان را باز مي‌كنيد. متوجه مي‌شويد در بيمارستان هستيد. پاها و دست‌هايتان را بررسي مي‌كنيد. خوشحال مي‌شويد كه بدن‌تان را گچ نگرفته‌اند و سالم هستيد.. دكمه زنگ كنار تخت را فشار مي‌دهيد. چند ثانيه بعد پرستار وارد اتاق مي‌شود و سلام مي‌كند. به او مي‌گوييد، گوشي موبايل‌تان را مي‌خواهيد. از اين‌كه به خاطر يك تصادف كوچك در بيمارستان بستري شده‌ايد و از كارهايتان عقب مانده‌ايد، عصباني هستيد. پرستار، موبايل را مي‌آورد. دكمه آن را مي‌زنيد، اما روشن نمي‌شود. مطمئن مي‌شويد باتري‌اش شارژ ندارد. دكمه زنگ را فشار مي‌دهيد. پرستار مي‌آيد…

«ببخشيد! من موبايلم شارژ نداره. مي‌شه لطفا يه شارژر براش بياريد»؟

«متاسفم. شارژر اين مدل گوشي رو نداريم».

«يعني بين همكاراتون كسي شارژر فيش كوچك نوكيا نداره»؟

«از ۱۰سال پيش، ديگه توليد نمي‌شه. شركت‌هاي سازنده موبايل براي يك فيش شارژر جديد به توافق رسيدن كه در همه گوشي‌ها مشتركه».

«۱۰سال چيه؟ من اين گوشي رو هفته پيش خريدم».

«شما گوشي‌تون رو يك هفته پيش از تصادف خريدين؛ قبل از اين‌كه به كما بريد». «كما»؟!

باورتان نمي‌شود كه در اسفند۱۳۸۷ به كما رفته‌ايد و تيرماه ۱۴۱۲ به هوش آمده‌ايد. مطمئن هستيد كه نه مي‌توانيد به محل كارتان بازگرديد و نه خانه‌اي برايتان باقي مانده است. چون قسط آن را هر ماه مي‌پرداختيد و بعد از گذشت اين همه سال، حتما بوسيله بانك مصادره شده است. از پرستار خواهش مي‌كنيد تا زودتر مرخص‌تان كند.

«از نظر من شما شرايط لازم براي درك حقيقت رو ندارين».

«چي شده؟ چرا؟ من كه سالمم»!

«شما سالم هستيد، ولي بقيه نيستن».

«چه اتفاقي افتاده»؟

«چيزي نشده! ولي بيرون از اين‌جا، هيچكس منتظرتون نيست».

چشم‌هايتان را مي‌بنديد. نمي‌توانيد تصور كنيد كه همه را از دست داده‌ايد. حتي خودتان هم پير شده‌ايد. اما جرأت نمي‌كنيد خودتان را در آينه ببينيد.

«خيلي پير شدم»؟

«مهم اينه كه سالمي. مدتي طول مي‌كشه تا دوره‌هاي فيزيوتراپي رو انجام بدي»..

از پرستار مي‌خواهيد تا به شما كمك كند كه شناخت بهتري از جامعه جديد پيدا كنيد..

«اون بيرون چه تغييرايي كرده»؟

«منظورت چه چيزاييه»؟

«هنوز توي خيابونا ترافيك هست»؟

«نه ديگه. از وقتي طرح ترافيك جديد رو اجرا كردن، مردم ماشين بيرون نميارن».

«طرح جديد چيه»؟

«اگر راننده‌اي وارد محدوده ممنوعه بشه، خودش رو هم با ماشينش مي‌برن پاركينگ و تا گلستان سعدي رو از حفظ نشه، آزاد نمي‌شه».

«ميدون آزادي هنوز هست»؟

«هست، ولي روش روكش كشيدن».

«روكش چيه»؟

«نماي سنگش خراب شده بود، سراميك كردند».

«برج ميلاد هنوز هست»؟

«نه! كج شد، افتاد»!

«چرا؟ اون رو كه محكم ساخته بودن».

«محكم بود، ولي نتونست در مقابل ايرباس A380 مقاومت كنه».

«چي؟!…. هواپيما خورد بهش»؟

«اوهوم»!

«چه‌طور اين اتفاق افتاد»؟

«هواپيماش نقص فني داشت، رفت خورد وسط رستوران‌ گردان برج».

«اين‌كه هواپيماي خوبي بود. مگه مي‌شه اين‌جوري بشه»؟

«هواپيماش چيني بود. فيلتر كاربراتورش خراب شده بود، بنزين به موتورها نرسيد، اون اتفاق افتاد».

«چند نفر كشته شدن»؟

«كشته نداد».

«مگه مي‌شه؟ توي رستوران گردان كسي نبود»؟

«نه! رستوران ۴سال پيش تعطيل شد»..

«چرا»؟

«آشپزخونه‌اش بهداشتي نبود».

«چي مي‌گي؟!… مگه مي‌شه آخه»؟

«اين اواخر يه پيمانكار جديد رستوران گردان رو گرفت، زد توي كار فلافل و هات‌داگ….».

«الان وضعيت تورم چه‌جوريه»؟

«خودت چي حدس مي‌زني»؟

«حتما الان بستني قيفي، ۱۴هزار تومنه».

«نه ديگه خيلي اغراق كردي. ۱۲هزار تومنه».

«پرايد چنده»؟

«پرايدهاي قديمي يا پرايد قشقايي»؟

«اين ديگه چيه»؟

«بعد از پرايد مينياتور و ماسوله، پرايد قشقايي را با ايده‌اي از نيسان قشقايي ساختن».

«همين جديده، چنده»؟

«۷۰ميليون تومن».

«پس ماكسيما چنده»؟

«اگه سالمش گيرت بياد، حدود ۲ يا ۲ و نيم….».

«يعني ماكيسما اسقاطي شده؟ پس چرا هنوز پرايد هست»؟

«آزادراه تهران به شمال هم هنوز تكميل نشده».

«تونل توحيد چه‌طور»؟

«تا قبل از اين‌كه شهردار بازنشسته بشه، تمومش كردن».

«شهردار بازنشسته شد»؟

«آره».

«ولي تونل كه قرار بود قبل از سال۱۳۹۰ افتتاح بشه».

«قحطي سيمان كه پيش اومد، همه طرح‌ها خوابيد».

«چندتا خط مترو اضافه شده»؟

«هيچي! شهردار كه رفت، همه‌جا رو منوريل كشيدن. مترو رو هم تغيير كاربري دادن».

«يعني چي»؟

«از تونل‌هاش براي انبار خودروهاي اسقاطي استفاده كردن».

«اتوبوس‌هاي BRT هنوز هست»؟

«نه! منحلش كردن، به جاش درشكه آوردن. از همونايي كه شرلوك هلمز سوار مي‌شد».

«توي نقش‌جهان اصفهان ديده بودم از اونا…»

«نقش‌جهان رو هم خراب كردن».

«كي خراب كرد»؟

«يه نفر پيدا شد، سند دستش بود، گفت از نوادگان شاه‌عباسه، يونسكو هم نتونست حرفي بزنه».

«خليج‌فارس چه‌طور؟»

«اون هم الان فقط توي نقشه‌هاي خودمون، فارسه. توي نقشه گوگل هم نوشته خليج صورتي».

«خليج صورتي چيه»؟

«بعضي‌ها به نشنال‌جئوگرافيك پول مي‌دادن تا بنويسه خليج عربي، ايران هم فشار مياورد و مدرك رو مي‌كرد. آخرش گوگل لج كرد، اسمش رو گذاشت خليج صورتي…»

«ايران اعتراضي نكرد»؟

«چرا! گوگل رو فيلت.ر كردن».

«ممنونم. بايد كلي با خودم كلنجار برم تا همين چيزا رو هم هضم كنم».

«يه چيز ديگه رو هم هضم كن، لطفا»!

«چيو»؟

«اين‌كه همه اين چيزها رو خالي بستم».

«يعني چي»؟

«با دوست من نامزد شدي، بعد ولش كردي. اون هم خودش را توي آينده ديد، اما خيلي زود خرابش كردي. حالا نوبت ما بود تا تو را اذيت كنيم. حقيقت اينه كه يك ساعت پيش تصادف كردي، علت بيهوشي‌ات هم خستگي ناشي از كار بود. چيزيت نيست. هزينه بيمارستان را به صندوق بده، برو دنبال زندگي‌ات»!

«شما جنايتكاريد! من الان مي‌رم با رييس بيمارستان صحبت مي‌كنم».

«اين ماجرا، ايده شخص رييس بيمارستان بود».

«ازش شكايت مي‌كنم»!

«نمي‌توني. چون دوست صميمي پدر نامزد جديدته»!!!

نوشته شده در جمعه 2 ارديبهشت 1390برچسب:کما,تهران,نوکیا,تونل توحید,شارژر,بیمارستان,پرستار,نامزد,طنز,,ساعت 9:33 توسط Homa| |

هرگز نخواب كورش ! دارا جهان ندارد ! سارا زبان ندارد ! رستم در اين هياهو گرز گران ندارد ... !

روز وداع خورشيد ، زاينده رود خوشكيد ! زيرا دل سپاهان نقش جهان ندارد ... !

برنام پارس دريا ، نامی دگر نهادند !!! گويی كه آرش ما تير و كمان ندارد ... !

دريای مازنی ها ، بركام ديگران شد !! دارا كجای كاری ... ؟!!؟

دزدان سرزمينت ، بر بيستون نوشتند : اينجا خدا ندارد ... !

هرگز نخواب كورش ! ای مهر آريايی !! بی نام تو وطن نيز ، نام و نشان ندارد ... !


"نظر خودتان را راجع به راه حل کمبود غذا در سایر کشورها صادقانه بیان کنید؟"

 

و جالب اینکه در آفریقا کسی جوابی نداد چون در آفریقا کسی نمی دانست ''غذا'' یعنی چه؟

در آسیا کسی نمی دانست ''نظر'' یعنی چه؟

در اروپای شرقی کسی نمی دانست ''صادقانه'' یعنی چه؟

در اروپای غربی کسی نمی دانست ''کمبود'' یعنی چه؟

و در آمریکا کسی نمی دانست ''سایر کشورها'' یعنی چه؟

نوشته شده در یک شنبه 28 فروردين 1390برچسب:آمریکا,آسیا,آفریقا,اروپای شرقی,اروپای غربی,کمبود,غذا,صادقانه,سایر کشورها,,ساعت 7:18 توسط Homa| |

 

يه وق نفكريد اين شرا از دل عشجوليمه ها !!! نچ ! محض خندس !!!

مثنوی !!

فاطما ! با غم عشقت تا به كی سختی كشم ؟!

تا به كی در غم تو ، شب بيدار و شام كم بكشم ؟!!؟

دل ، ديوانه از آن شد كه تو با سينی چای وارد شدی !!

با همون ناز و ادا ، به قلب من وارد شدی !!!

آنچه در مدت دوريت كشيدم هيهات !

وقتی ميری مدرسه ، يادت نره نقل و نبات !!

آخه من كه ميدونم عاشقی و كله خراب !

يهويی سرت ميگيجه ، با كله ميری توی آب !!!

شنيدم تو مدرسه هرجا تويی حرف منه !!

نازگلم ! من كه ميدونم دلت پيش منه !!

ای عروسك ! بيا بده جواب مثبتی به ما !!!

بعد از اون ، نميزارم نيگات كنن غريبه ها !!!!!!!!

شر نو !

وای فاطمه ! فاطمه !

اس ام اس هايت بابا محسن پاك كرد ... !

از دل من اما ، چه كسی نقش تورا پاك خواهد كرد ... ؟؟؟؟

( از زبون آقا فرهاد كوه كن !! )
من گمان ميكردم ، خواستگاری همچون اس ام اسيست ... !

جوابش همچون دليوري (!) ميرسد !!

من چه ميدانستم ...

پدرم ، جواب معشوقه ی من را می خواند ...

من چه می دانستم ...

فاطمه ، می پژمرد از نديدنم !!

اونكه هميشه ميخنديد با خنديدنم ... !

من چه ميدانستم

هر گوشی گوشی نيست ... !

گوشيها بدون پين كدند !!

اپراطور ها بی خبر از عشق دو عاشق !!!!!!!!!!!

 

اينم چن تا عكس Love Is بخاطر عشجوليم كه مثه خودم عاشقشونه !!!!!! 

 

 

 

 

برای ديدن بقيه ی Love Is ها ادامه مطلبو ببينين ... !

 

ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 27 فروردين 1390برچسب:فرهاد,كوه كن,عشق,شر,love is,ساعت 14:59 توسط Homa| |

این پست حاوی یه سری اخبار مهمه ! پس لطفا نیشتونو ببندین و با دقت تا آخرش بخونین !

خبر : من یه سری شر (!) واسه عخشمو عشخش ( آقای کوه کن !!! ) ! سورودم !! که تو یکی دو روز آینده ، میزارمش اینجا ! پس با ما باشین !!

شبه خبر اول : خانوم خوشگلای قند عسل و ناناس !! لطفا این وبلاگو مورد سوء استفاده قرار ندین !! ( مورد خطاب Fa2 جوووونم !!! )

شبه خبر دوم : آقایون ( امیدوارم !! ) محترم !!! لطفا ، Please ، ... از بکار بردن جملات غیرفرهنگی یا مورد دار ( از نظر شرعی !! ) پرهیز کنین ! و توجه داشته باشین : من به دلیل انجام این کار فرهنگی ( وبلاگ نویسی ) شما رو مورد اهانت و ضرب و شتم قرار نمیدم ! پس از این مدارای من سوء استفاده نکنین ...  

الآن که دارم این پستو می نویسم ، عشجولیم  داره یه سری حرکات خشن و رزمی روم پیاده میکنه !!! ( همشم بخاطر این خبر اولیس !! آخه دوس نداره ریا شه !!! وگر نه من که میدونم ته دلش بزن و بکوبه !! به امید روزیکه این شرارو واسه طرف بخونیم ! )

اینم یه کاریکاتور واسه خالی نبودن عریضه !!!!! دور هم باشیم !!

نوشته شده در شنبه 27 فروردين 1390برچسب:خبر,عخش,عشخ,عشق,عشجولی,طرف,فرهاد,کوه کن,کاریکاتور,طنز,هوووو,,ساعت 9:15 توسط Homa| |


Power By: LoxBlog.Com